برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز

ساخت وبلاگ
امیدوار بودم وقتی دوباره برای نوشتن خاطره جدید به این جا سر می زنم، خبری از کرونا و یا اخبار منفی نباشه! اما گویا زندگی ما قراره از اون دسته خاطراتی بشه که قرن ها بعد در موردش صحبت میکنن! مثلا الآن میگن فلانی از بازمانده های جنگ جهانی دومه! احتمالا در گذشته هم میگفتن فلانی در زمان جنگ جهانی اول زندگی میکرده! یا قبل ترش میگفتن بابا طرف زمان ناپلئون بناپارت زندگی میکرده! و بعدها قراره نوادگان ما به دوستاشون بگن بابابزرگ از بازماندگان دوره کروناست! بعد دوستاشونم با تعجب بگن ووووواااااااییییی!  واقعاااااااا؟؟ برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 2:56

ظاهرا بیشتر از یه سالی میشه که حس نوشتنم نیومده و دور بودم. هرچند مثل همیشه هی میخواستم بیام یه چند خطی بنویسم و برم، اما در آخرین لحظات پشیمون میشدم.امسال با وجود اینکه توی پروسه امتحاناتم پیشرفتی حاصل نشد، اما مشغول شدن منو آذین توی دانشگاه UBC، یه اتفاق بزرگ توی زندگیون بود. همیشه آرزوی تدریس داشتم. و این توانایی رو توی همون سال های اول دانشگاه توی خودم کشف کردم! از هفته پیش و تموم شدن تعطیلات کریسمس، ترم جدید شروع شده که بخاطر وریشن جدید کرونا، کلاس های تئوری، آنلاین و با Zoom برگزار میشه. واقعا کلاس آنلاین کسل کننده‌ست. هفته پیش جلسه اول کلاس اندو با سال سومی ها بود، قابل مقایسه با کلاسهای حضوری نبود اصلا. اما کلینیک ترمیمی خوشبختانه حضوری برگزار میشه که خیلی خوبه.از اتفاق های جدید دیگه، گرفتن گربه بود پارسال که اومدیم خونه خودمون، یه پیشی برای آذین گرفتم از نژاد بریتیش شورت هیر، اسمشو گذاشتیم تافی، بعد از چندماه هم یکی به سرپرسی گرفتیم، اسمشو گذاشتیم سوئیتی. کلا این دوتا فازمونو عوض کردن! از اواخر ژانویه هم کلاس های عملیمون برای امتحان ACS شروع میشه. واقعا پروسه NDEB خیلی اذیتمون کرد. مدام به بهونه کرونا کنسل کردن، عقب انداختن... حالا هم کلا مدل امتحان رو عوض کردنپریروز سر بخش ترمیمی، یکی از دانشجوها بهم گفت شما کنترل عفونت (عملی) منو انداختین! حالا من گفتم نه! تو نمره‌ت خوب میشد اتفاقا! اما مشکل اینه توی هر پارت هم باید نمره قبولی میگرفتین که تو با یه breach خیلی ماژور، نمره‌شو از دست دادی... و بهش گفتم مشکل چی بود. خداروشکر قبول کرد. خیلی ناراحت بودم خودم، همش با شیما(مسئول اصلی کنترل عفونت) صحبت میکردم که بش برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 2:56

برام جالبه که بین یادداشت قبلیم و این یادداشت ۵ ماه فاصله افتاد! ۵ماهی که پر بود از اتفاقات جورواجور! اول اینکه مادرم ۴ماه پیش اومده بود ونکوور. البته به این راحتی ها هم نبود! قضیه مفصله! و از اینجا ش برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 3 اسفند 1399 ساعت: 22:15

هیچ وقت تصور نمیکردم که یه بیماری اینطوری کل محاسبات زندگیم رو بهم بزنه. کرونا به معنی واقعی کلمه مسیر زندگی منو آذین رو دچار یک فریزشدگی ناگهانی قرار داده. امتحان ACJ که قرار بود ماه می بدیم کنسل شد٬ برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 3 اسفند 1399 ساعت: 22:15

مکزیکوای که چقدر تنبل شدم! خیلی وقت بود که هوس نوشتن داشتم؛ اما زورم می اومد! خلاصه اینکه دیشب تصمیم گرفتم که امروز بنویسم! توی این مدتی که نبودم کلی اتفاق افتاد! اول اینکه امتحان اول NDEB رو با یه نمره خو برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت: 21:51

بعد از مدت ها هوسم کرد یه خورده بنویسم! مدت ها بود ننوشته بودم! از وقتی تلگرام قسمتی گذاشته که میتونیم برای خودمون پیام بذاریم، وبلاگ برام کمرنگ تر شد!!توی این مدت که ننوشتم اتفاقات زیادی افتاد! منو آ برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 106 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 5:39

فکر نمیکردم پست بعدیمو وقتی بذارم که بیش از سه ماه شده باشه من کانادا باشم! ۴می رسیدم ونکوور. آذین و مادر خانوم و برادر خانومم هم اومده بودن فرودگاه. هیچ وقت حس اون لحظه ای که دیدمشون رو فراموش نمیکنم برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 103 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 5:39

شاید خنده دار باشه علت اینکه چرا یهو هوس کردم بیام بنویسم! علت چیه؟! چیکن استریپس! داشتم جراحی میخوندم که یهو وسطش گرسنم شد! یاد ایران افتادم٬ اینکه تا گرسنم میشد٬ زنگ میزدم آپاچی که برام سالاد مرغ بی برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 69 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 5:39

از زمانی که آذین رفت کانادا و پروسه مهاجرت و دوری آغاز شد٬ حس عجیبی توی وجودم شعله ور شد... حس عدم اطمینان قطعی. هر چی زمان بیشتر میگذشت؛ این حس تقویت می شد. تا اینکه خودم برای آرامش شخصیم دست به کار شدم. نشستم فرم هایی که وکیل فرستاد و مرور کردم. توی همین مرحله شوکه شدم! پر از غلط! اسم هامون... جواب سوالات... اطلاعات سربازیم... و... خیلی ناراحت شدم... با وکیل تماس گرفتم و قرار شد حلش کنن. تا اینکه رفتم توی سایت اداره مهاجرت کانادا. دیدم خدایا چرا  اسم ۲تا از فرم ها اصلا توی فرم هایی که وکیلمون فرستاد نیست! و اون فرم هایی هم که اسمشون یکی بود٬ به جز یکی یا دوتاش سوالهاش فرق داشت!!! رفتم دنبال جواب... و فهمیدم فرم ها عوض شده و جناب وکیل فرم های خیلیییی قدیمی ارسال کردن... اینجا دیگه عصبانی شدم... آذین رو در جریان گذاشتم که به شدت بهم توپید... اینکه جناب وکیل اولین پروندش نیست و باید مطمئن باشم بهشون. گذشت... هر روز منتظر این بودم که پرونده برگشت بخوره... حال بدی داشتم... چون نمیدونستم اگر برگشت بخوره چقدر طول میکشه جناب وکیل بهمون اطلاع بدن... شب هایی بود که تا صبح هی از بدخوابی بیدار میشدم... انگار وزنه بهم وصل بود... کشش نداشتم... اما با دلخوری فرم های جدید رو  دانلود  و پر کردم. و خوب شد این کار رو کردم... وگرنه واقعا با وضعیت و حال این چند روزی که داشتم شاید عدم تمرکز کلی عقبمون برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 11:09

امروز پنجشنبه نهم آذر بود! خوشحالم که بیشتر از یه هفته از آذرماه هم گذشت! از یکشنبه صبح علایم آنفولانزام شروع شدمو تا امروز ادامه داشت؛ البته مقدار قابل توجهی بهتر شدم. آذین ۲ روزی هست که ماشینش رو تحویل گرفته! خیلی خوبه. حداقل متوجه میشم که زندگیمون داره جلو میره و در جریانه. حالا باید امتحان شهریش رو هم بده که سریع تر گواهینامه کاناداییش زو هم بگیره. توی این یه هفته نتونستم خیلی واسه درس وقت بذارم. ولی امروز شروع کردم و تونستم تومورهای خوشخیم رو از وایت فارو تموم کنم. امشب برای شام خونه مادری دوماد کوچیکمون دعوتیم. فردا هم واسه قرعه کشی جام جهانی قراره بریم خونه خواهرم(همین دومادمون!) امیدوارم توی گروهی بیفتیم که بتونیم برای اولین بار صعود کنیم! یادمه جام جهانی قبلی وسط دوران دانشجویی برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز...ادامه مطلب
ما را در سایت برگ جدید زندگی...اولین روز پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persiandentist بازدید : 103 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 23:25